طبقه جداافتاده از بدنه رسمی اقتصاد برای بقای خود دست به کسب درآمدهایی میزند که طبیعتا به سیاستهای اقتصادی پاسخگو نیست و نه کاری به سیاستهای وارداتی دارد و نه مالیاتی پرداخت میکند. کارگران بیکار شده یا کسانی که به شکل دیگری امکان اشتغالزایی برایشان وجود ندارد پیشقراولان پدیده دستفروشی هستند. با کاهش درآمدها شغلهای غیررسمی مثل دستفروشی، بازار غیررسمی دلار و آنچه در ایران شاهد هستیم، یعنی مسافرکشی خودروهای شخصی، افزایش پیدا میکند؛ البته این عوامل اقتصادی بر رشد چنین بازارهایی تأثیر دارد ولی به گفته علی مزیکی، دلیل بهوجود آمدن چنین بازارهایی، این است که بهجای تعیین قیمتها در بازار آزاد، کنترلی توسط دولت انجام شود. این امر دلیل بهوجود آمدن و گسترش بازارهای غیررسمی است و دیگر عوامل اقتصادی مانند فقر و بیکاری به این سرعت رشد، شدت میبخشد، ولی آیا این بازارها باید حذف شوند و اصلا امکان چنین کاری وجود دارد یا دولت و نهادهای حکومتی باید در راستای ساماندهی آنها اقدام کنند. دراینباره با علی مزیکی، اقتصاددان و عضو هیئت علمی مؤسسه آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
چه عواملی رشد دستفروشی و شغلهای غیررسمی در کشور باعث شده است؟
بهطورکلی موضوع دستفروشها و بازارهای غیررسمی ایران به این دلیل معمولا شکل میگیرد که مقرراتی بر بازار وضع شده که بهدرستی طراحی نشدهاند. وقتی شما بگویید دلار نمیتواند بازار داشته باشد و بانک مرکزی قیمت آن را تعیین میکند بلافاصله بازار دلار تشکیل میشود. بهطورکلی همین است، یعنی شما هرجایی بخواهید قیمت را کنترل کنید بلافاصله بازار تشکیل میشود. یکی از کشورهایی که بیشتر از همه بازارهای غیررسمی داشت، شوروی سابق بود؛ در آنجا بازار ممنوع بود و بهصورت قانونی جایی به اسم بازار آزاد برای تعیین قیمت وجود نداشت. بازار مفهومی است که وقتی بخواهید جلوی عملکرد آن را بگیرید و قیمتها را محدود و کنترل کنید، بهسرعت بازار غیررسمی گسترش پیدا میکند؛ به دلیل اینکه یک نیازی به بازار وجود دارد و این نیاز گسترش غیررسمی آن را در پی دارد.
دلیل اصلی رشد این بازارها سیاستهای کنترلی دولت است یا عواملی مثل تورم، فقر، بیکاری و امثال آن؟
طبعا این مسئله چندبعدی است و از یکسو نمیتوان به آن نگاه کرد، ولی مسئله کنترل بازار دلیل اصلی شکلگیری و گسترش این بازارهاست که عوامل دیگر اقتصادی بهسرعت آن دامن میزنند. اگر مسئله اصلی فقر بود که ما شاهد این شکل دستفروشی در همه کشورهایی بودیم که فقیر دارند. وقتی درآمدها پایین و فقر در جامعه زیاد باشد این طبقه برای نجات از وضعیت خود، به بهترین جایی میروند که برای کسب درآمد وجود داشته باشد و بهاصطلاح دست مییازند. اینجا بستر مناسبی است که قشر بیکار یا طبقه فقیر در آن کسب درآمد کنند؛ مثلا شما اگر به ماشینهایی که مسافرکشی میکنند دقت کنید میبینید دلیل اصلی این حجم از مسافرکشها قیمت پایین سوخت (قیمت کنترلشده ازسوی دولت) و بهصرفهبودن انجام چنین کاری است؛ بنابراین کسانی که درآمدشان پایین است سراغ این کار میروند. ما در هند هم فقیر داریم، ولی آیا در آنجا به چنین شکلی شاهد مسافرکشی هستیم؟ مسلما من حرف شما را تایید میکنم؛ کسی که به این شکل کسب درآمد میکند احتمالا از درآمد خیلی بالایی برخوردار نیست. گرچه اگر این بازارها سامان پیدا کند، احتمال دارد وضع مالی همین افراد هم بهتر شود.
تبعات رشد بازار غیررسمی چیست؟
وقتی بازار بهصورت غیررسمی رشد میکند، تبعات منفی هم دارد، ولی این قشر قشری نیست که ما بخواهیم به تاثیرشان بر اقتصاد کلان بپردازیم. غالب افرادی که این کارها را انجام میدهند درآمد خیلی بالایی ندارند که ما بگوییم اینها ضرر دارند و باید جلوی آنها را بگیریم؛ بهویژه اینکه هزینههای کنترل آنها بسیار سرسامآور است؛ بهطورکلی اگر کنترل قیمتی نباشد که چنین فرمی از بازار شکل نمیگیرد، ولی لزوما نمیتوان گفت چنین بازارهایی بد است. وقتی خودروها خلأهای خدماتی ناشی از کمبود حملونقل عمومی را پر میکنند نمیتوان گفت باید آنها را جمع کرد، این به یک بینظمی منجر شده است، ولی راهش نیست که جلوی آن را بگیریم. راهش این است که حملونقل عمومی را گسترش دهیم یا قیمت سوخت را واقعی کنیم و برنامهریزیهای شهری را به اجر درآوریم.
راهحل کمکردن چنین تبعاتی چیست؟
طبیعتا میتوان به مشکلاتی که این دست شغلها ایجاد میکنند اشاره کرد، ولی راهحل این معضل قطعکردن بخش مردمی ماجرا نیست، باید در وهله اول، کنترل بر بازارهای رسمی کم و در وهله دوم، بر بازارهای غیررسمی با تحقیق و بررسی ساماندهی شوند. بازار دلار برای این ماجرا مثال خوبی است. شما اگر اجازه بدهید که بازاری برای ارز بهصورت رسمی تشکیل و قیمت آن در این بازار کشف شود، مسلما بیشتر میتوانید روی آن تاثیر بگذارید و احتمالا بهتر هم میتوانید آن را سازماندهی کنید. احتمالا بتوانید مکان آن را کنترل کنید و شاید جلوی تقلب و این دست پدیدهها را بگیرید. نظام و حکومت در صورتی میتواند این کنترل را داشته باشد که در وهله اول آن را به رسمیت بشناسد. درمورد دستفروشیها هم همین است. بالاخره همه افراد که نمیتوانند مغازه داشته باشند؛ پیشترها بازارهایی مثل شنبهبازار، جمعهبازار و امثال اینها را داشتیم. حالا هم دولت اگر این بازارها را به رسمیت بشناسد بهتر میتواند آن را کنترل کند.
مثلا فرض کنید در جای شلوغی از شهر که محل عبور و مرور است بهیکباره بازارهای اینچنینی شکل میگیرد. چرا فرد به آنجا میرود، بساط خود را پهن میکند و جنسش را میفروشد؟ اینها آدمهای عاقلی هستند و دوست ندارند کنار خیابان و بااینهمه مشکل کسب درآمد کنند؛ دلیل کارشان این است که در همین شرایط عدهای هستند که میآیند و از آنها خرید میکنند. پس تقاضایی برای آن وجود دارد؛ دستفروشی لزوما چیز بدی نیست و میتواند در صورت ساماندهی به رقیبی برای فروشگاههای اصلی و منبع درآمدی برای مردمی که سرمایه چندانی برای اجاره مغازه ندارند تبدیل شود. اگر دستگاههای نظارتی و حکومتی در همان اطراف که تقاضا وجود دارد، بتوانند مکانی رسمی برای آنها تهیه کنند از ناهنجاریهای شهری آن جلوگیری میشود. اینها نیازمند یک سری برنامهریزیهای شهری است و معمولا وظیفه شهرداری است؛ البته قدم اول این است که دستفروشی، یعنی بازار برای افرادی که لزوما مغازهای ندارند، ولی هم نیاز درآمدی خودشان و هم بخشی از تقاضای بازار را پوشش میدهند، به رسمیت شناخته شود. در مراحل بعدی برنامهریزی برای مشخصکردن مکانها و زمانهای حضور این دستفروشها هم باید بهدقت و با تحقیق و مطالعه تعیین شود؛ کاری که در کشورهای خارجی هم این بازارها با فرم و شکل بسیار مفرحی طراحی شدهاند؛ مثلا در فضای باز، یک روز خیابانی را مشخص میکنند و میگویند در آن روز مشخص، همه این خیابان در اختیار دستفروشهاست. ازقضا شبیه این اتفاق در خیابان سیتیر و اطراف آن افتاده است. همین کار اگر با برنامهریزی انجام شود میتواند مشکل دستفروشی و مردمی را که به این شغل دست میزنند تا حد زیادی حل کند.