بي علاقگي براي كمك به ديگران
حادثه نزاع خیابانی ششم آبان ماه 89 در میدان کاج منطقه سعادتآباد تهران که منجر به کشته شدن فردی در انظار عمومی شد موجب ناراحتی بسیاری از مردم و جلب توجه رسانهها شده است. بررسی چرایی این موضوع از دیدگاه نظریه بازیها جنبههای تازهای از موضوع را توضیح میدهد.
جالب است بدانید اتفاق "جان دادن فردی در حضور شاهدان بسیار" گرچه بسیار تکاندهنده است اما نادر نیست. یکی از معروفترین موارد مربوط به سال 1964 است که در آن زنی به نام کیتی گنوز[1]در یک حمله وحشیانه به قتل میرسد. ماجرای قتل بیش از 30 دقیقه طول کشید وصدای جیق و فریاد زن تمام محل را فرا گرفته بود. علاوه بر این بیش از 30 نفر شاهد صحنه قتل بودند و هیچ یک نه تنها کمکی نکردند بلکه حتی با پلیس نیز تماسی نگرفتند. بعد از این واقعه حساسیتهای فراوانی به وجود آمد و بسیاری این نظریه را مطرح نمودند که مسؤولان و مردم هیچ اهمیتی برای شهروندان قایل نبوده و "بی احساس" و "بی روح" هستند.
اما در مملکت ما تا همین چند سال پیش وقتی دو نفر در محیطی عمومی دعوا میکردند همه برای جدا کردن آنها داوطلب میشدند. حتی مواردی ثبت شده که فرد میانجی به شدت مضروب و یا کشته شده است. حال چه شده است که شاهد چنین اتفاقی هستیم. برای بررسی این موضوع اول باید دید که چه عواملی باعث می شوند که افراد، برای کمک داوطلب شوند. سپس به این موضوع میپردازیم که حال چه پارامترهایی تغییر کردهاند که کمتر شاهد آن کمکهای داوطلبانه هستیم و حتی چنین حادثه تکان دهندهای در مقابل چشمان همه رخ میدهد.
علم اقتصاد بر پایه فردگرایی پیشبینیهای جالب و مکانیزمهای خیرهکنندهای ارایه کرده است. گرچه فرض "خودخواهی" (که شاید معادل انگلیسی آن "Selfishness" به مذاق خوشتر بیاید) بسیار ناامیدکننده است اما تابه حال هیچ گزینه بهتری ارایه نشده است. حتی در مورد "کمک به دیگران" بهترین نظریه بر این مبنا شکل میگیرد که کمک، موجب ارضای حس نوعدوستی فرد میشود. در واقع انگیزه کمک، بهبود تصور فرد از خودش[2] است. در بخش بعد چنین تقابلی را در قالب نظریه بازیها مطرح میکنیم؛ سپس آن را از جنبههای مختلف بررسی کرده و به نتیجهگیری میپردازیم.
کمک! کمک!
فرض کنید N نفر شاهد و یا شنونده داد و فریادهای فردی که در حال جان دادن است، باشند. هر کدام از آنها میتوانند، کمک کنند (a=1) و یا کاری نکنند (a=0). کمک کردن میتواند تنها یک تماس با پلیس باشد. ولی به هرحال هر گونه کمکی هزینهبر است، هزینهای که توسط اولین فرد (یا افرادی) که دست به کمک میزنند پرداخت میشود. برای نمونه تعدادی از کارهای هزینهبری که برای کمک لازم است ارایه شده است:
- هزینه تماس با پلیس
- هزینه درگیری با مشکل (انتقال به بیمارستان یا درگیری با ضارب)
- هزینه ثابت کردن بیگناهی پس از انتقال مصدوم
اگر فرض کنیم کمک به فرد مصدوم هیچ سودی به حال فرد کمککننده نداشته باشد طبق هیچ نظریهای نمیتوان دلیلی برای کمک کردن پیدا نمود. مصداق چنین شرایطی در مورد حیوانات و در جنگل ممکن است شکل بگیرد. در ادامه، مجموعه این هزینهها را C>0 می نامیم که در صورت کمک کردن توسط اولین فرد کمککننده پرداخت میشود.
وجدان، حس نوعدوستی و تصور از خود
اما از میان این جمع N نفری چنانچه حتی یک نفر هزینه کمک را بپذیرد، او به همراه دیگرانی که با او همراه شدهاند از مواهبی برخوردار میشوند که عبارتند از:
- حس نوعدوستی: مطلوبیت ذاتی[3] کمک کردن که در اثر آموزش، تربیت اجتماعی و یا گرایشهای دینی حاصل میشود. میزان چنین مطلوبیتی را (چنانچه کمک واقع شود) B مینامیم.
- اعتبار و احترام اجتماعی: اینکه دیگران بدانند (یا اینکه خودمان بدانیم) که حس نوعدوستی داریم موجب حس خوب دیگری میشود که متفاوت از حس نوعدوستی است. در حقیقت پیامی است به خود و دیگران که "من آدم خوبی هستم". این عامل میتواند به تظاهر نیز تعبیر گردد. به بیان فنیتر انتظار در مورد میزان حس نوعدوستی فرد (E(B|a)) عاملی است که موجب ترغیب فرد به کمک کردن میشود تا اشتهار و اعتبار و احترام اجتماعی پیدا کند.
به هر حال هزینه کمک، توسط یک نفر از کمککنندگان پرداخت میشود و بقیه فقط به خاطر مشارکتشان از مواهب آن برخوردار میشوند. این مواهب را می توان با B+mE(B|a) نشان داد که در آن m میزان اهمیت دادن فرد نسبت به تصویر اجتماعی خود است.
چه موقع کمک کنیم؟
در تعادل حالتی وجود ندارد که همه تصمیم به کمک بگیرند. به زبان نظریه بازیها، استراتژی مطلق تعادل نشی[4] وجود ندارد که در آن همه تصمیم یکسانی بگیرند. چرا که اگر چنین باشد هر فردی میتواند منتظر شود تا دیگران کمک کرده و او از مزایای کمک برخوردار گردد بدون آنکه هزینهای برای آن پرداخت کند. همچنین حالتی وجود ندارد که همه تصمیم به بیتفاوتی بگیرند. چراکه اگر چنین باشد هر فردی میتواند با پرداخت هزینه کمک کردن از مزایای آن برخوردار شود. البته برای برقرار شدن چنین شرایطی بایستی حداقل یک نفر باشد که منافع اجتماعیاش مثبت گردد (B+mE(B|a)>C). این فرض منطقی است چرا که در غیر این صورت هیچ کس کمک نمیکند و چنین تعادل واضحی فقط در حالتی رخ میدهد که یا هزینههای کمک بسیار بالا باشد و یا افراد جامعه از فرط بیتوجهی به هم کمک نکنند که یک بحران اجتماعی محسوب میگردد (حالتی استثنایی است).
اما یکی از تعادلهای دیگر این بازی تعادل ترکیبی[5] است. چنین تعادلی وقتی به وجود میآید که افراد جامعه به اصطلاح "دست دست" کنند مثلا هر از چند گاهی زنجیره تصمیمات خود را قطع نموده و اقدام به عملی کنند که در آخرین مرحله به آن فکر میکردند. برای چنین تعادلی میزان منافع حالت کمک کردن و نکردن باید برابر شود. پس از محاسبات، احتمال اینکه هیچکس کمک نکند برابر است با:
((C-mr)/E(B))^(N/(N-1))
که در آن
(r=E(B|a=1) - E(B|a=0،
"احترام اجتماعی حاصل از کمک کردن به دیگران" است.
نتیجه جالب اینکه با افزایش تعداد افراد شاهد ماجرا احتمال اینکه هیچکس کمک نکند افزایش مییابد! این نتیجه در روانشناسی "انتشار مسؤولیت"[6] نام دارد بدین معنی که افراد مسؤولیت کمک کردن را به گردن یکدیگر میاندازند. چرا که امکان هم آهنگ شدن را ندارند.
چه میتوان کرد؟
در قسمت قبل به خوبی دیدیم که افزایش تعداد افراد شاهد ماجرا احتمال کمک به فرد نیازمند را افزایش نمیدهد. از بین متغیرهای مطرح در مدل C، m و توزیع B ممکن است قابل تاثیر باشند. هزینههای کمک کردن را میتوان کاهش داد. جالب است که در پی حادثهای که در ایران رخ داد دستوری از طرف دادستان عمومی و انقلاب تهران صادر شد که بیمارستانها، آورنده مصدوم را رها کنند:
"بیمارستانها معمولا کسی را که مجروح را به بیمارستان رسانده نگه میدارند. مردم هم وقتی میبینند بیمارستان مصدوم را رها میکند و آورنده را نگه میدارد تمایلی به رساندن مصدوم به بیمارستان نخواهند داشت. باید این اطمینان را به مردم بدهیم که وقتی مصدومی را میآورند مزاحم آن ها نشویم؛ چراکه ممکن است تنها یک یا دو درصد آورنده مصدومان مقصر باشند."
این اقدام در جهت کاهش هزینههای کمک کردن است.
اما راه مهمتر دیگری که میتوان این گونه کمکها را ترغیب نمود آموزش است. آموزش موجب میشود که افراد اهمیت بیشتری برای احترام اجتماعی حاصل از کمک کردن به دیگران قائل باشند. قابل مشاهده کردن کمک افراد جامعه به یکدیگر نیز موجب تقویت مواهب کمکرسانی میگردد. این گونه اقدامات در حقیقت تاثیرگذاری روی m است که اهمیت تصویر از خود را بهبود میبخشد.
البته توزیع حس نوعدوستی در جامعه نیز تاثیر دارد. برای مثال آموزشهای مذهبی نیز چنانچه فقط برای گروه خاصی نبوده و برای نوع بشر و خالصانه صورت گیرد موجب حرکت توزیع به سمت راست (B بزرگتر) میگردد. تبلیغات اثر کوتاه مدتی خواهد داشت اما چنانچه این تبلیغات مستمر باشد خود نوعی آموزش عمومی است و حساسیت مردم به تصویر خوب از خودشان را افزایش میدهد. اما باید به خاطر داشت که تبلیغ روی فردی که با کمک به دیگران خودش را به خطر انداخته است بسیار بهتر از خطاکار شمردن افرادی است که شاهد آن فاجعه بودهاند. چرا که اولی باعث افزایش میزان اهمیت احترام اجتماعی میشود و دومی باعث کاهش این احترام از طریق عادیسازی آن میگردد. عادیسازی در حقیقت انتظار حس نوعدوستی را به شرطی که هیچ کمکی واقع نشود بالا برده و در نتیجه میزان احترام اجتماعی حاصل از کمک کردن به دیگران را کاهش میدهد که ممکن است عواقب بسیار بدی را به همراه داشته باشد.
و اما در جواب این سؤال که چرا در مملکت ما که تا همین چند سال پیش وقتی دو نفر در محیطی عمومی دعوا میکردند همه برای جدا کردن آنها داوطلب میشدند، حالا چنین حادثه تکاندهندهای در مقابل چشمان همه رخ میدهد، میتوان گفت: مسلما هزینه کمک کردن (C) تغییر نکرده است. بعید به نظر می رسد که توزیع حس نوعدوستی (B) نیز تا این حد تغییر کرده باشد. و البته مردم همان مردمند پس میزان اهمیت دادن فرد نسبت به تصویر اجتماعی خود (m) نیز همان است. فقط یک پارامتر میماند: r، "احترام اجتماعی حاصل از کمک کردن به دیگران". به خاطر بیاورید که r=E(B|a=1)- E(B|a=0) تفاوت انتظار شخص از حس نوعدوستی خود بین حالت کمک کردن و حالت کمک نکردن است. همان طور که در مورد عادیسازی نیز مطرح شد چنانچه در جامعهای دعوا (و جرم) عادی شود کمک نکردن هم عادی میشود؛ در حقیقت انتظار شخص از حس نوعدوستی خود در صورت کمک کردن و نکردن بسیار به هم نزدیک میشوند. یعنی r به صفر نزدیکتر شده و در نتیجه احتمال کمک کردن کاهش مییابد.
به هر حال هرچند تحقیق در چنین زمینههایی خوب است اما تبلیغ روی این موضوع و عادی کردن آن در اذهان عمومی شاید بدترین کاری باشد که در شرایط کنونی میتوان انجام داد. در عوض تشویق حس نوعدوستی و آموزش عمومی میتواند موجب افزایش احتمال کمک کردن در چنین مواردی گردد. مملکت ما در چنین مواردی اشتهار جهانی دارد و ما ابزارهای مفیدی برای جلب مساعدت عمومی داریم:
بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی
امید است این گونه ارزشها که یکی از سرمایههای اجتماعی جامعه ماست از بین نروند.
نکته جالب دیگری که در این حادثه بایستی مورد بررسی قرار گیرد مکان اتفاق افتادن آن است. میدان کاج منطقه سعادت آباد تهران از مناطق به نسبت توسعهیافته است که تنوع فرهنگی بالایی نیز دارد. آیا میتوان چنین نتیجهگیری کرد که میزان توسعه رابطه عکسی با بسط ارزشهای اجتماعی دارد؟ یا اینکه تفاوتهای فرهنگی باعث کاهش همکاریهای اجتماعی میشود؟ این سوالی است که در مجالی دیگر به آن میپردازیم.
منابع
1- روزنامه کیهان (20 آبان 1389): "دستور دادستان تهران: بیمارستان ها، آورنده مصدوم را رها کنند".
2- Bénabou R. and J. Tirole (2006): "Incentives and Prosocial Behavior," American Economic Review, 96(5), pp. 1652-1678.
3- Dixit A. K., D. H. Reiley Jr. , and S. Skeath (March 2009): "Games of Strategy", Third edition.
4- Palfrey T. R. and H. Rosenthal (July 1984): "Participation and the provision of discrete public goods: a strategic analysis", Journal of Public Economics, 24(2), pp. 171-193.
[1] Kitty Genovese
[2] Self-Image
[3] Intrinsic utility
[4] Pure Strategy Nash Equilibrium
[5] Mixed Strategy
[6] Diffusion of responsibility